پسر كوچولوي ما
عزيز دلم ، روز شنبه 13 تير ماه 94 ساعت 5 بيمارستان صارم وقت غربالگري مرحله اول ات بود . اون روز عصر با سر درد شديد به خونه رسيدم و يك ساعت بعد هم بابايي رسيد خونه و ديد كه من دارم از شدت سر درد گريه مي كنم، با دوربين اش ازمون فيلم گرفت و توي فيلم گفت كه اينقدر مامانتو اذيت نكني ، اما به نظر من خستگي اداره و گرماي تير ماه بود كه اذيتم مي كرد، نه تو عزيز دلم ... بگذريم خلاصه آماده شديم و با كلي خوراكي شيرين كه لازم بود قبل از سونو و آزمايش بخوريم راهي بيمارستان صارم شديم . با ديدن محيط بيمارستان و مامانايي كه مثل خودم بودن، سر دردم فراموش شد با بابايي (سه تايي) وارد اتاق سونو شديم وقتي آقاي ذكتر مهربون صداي ...
نویسنده :
مامان سهند
9:59